ما در جهان غرب در دنیایی مصرف زده زندگی می کنیم. با بمباران ثابت تبلیغاتی که به ما نشان می دهد چه چیزی نیاز داریم تا انسانی موفق باشیم. چطور خانه هایمان، روابطمان، زندگی و آسایش مان را بهبود بخشیم. به نظر می رسد همیشه محصولی وجود دارد که مدعی انجام این کار است. اما اگر همیشه از این طریق ما در پی بهبود شرایط زندگی خود باشیم، به این معنی است که ما شادتر و خوشبخت تر خواهیم شد؟ آیا ما از اجداد خود خوشبخت تر هستیم؟ آیا از کسانی که در کشور های کمتر توسعه یافته و کمتر مادی گرا زندگی می کنند شادتر هستیم؟ پاسخ ساده به این پرسش که آیا افزایش مصرف باعث افزایش خوشبختی است منفی است. به یاد دارید زمانی که کودک بودید و برای اسباب بازی که جایی دیده بودید به پدر و مادر خود التماس می کردید و به خواهش کردن ادامه می دادید تا در نهایت به آن برسید؟ بسیار احساس خوشبختی می کردید ولی بعد از یک هفته حتی دیگر آن را به خاطر نمی آوردید. شما اسباب بازی بعدی که علاقه تان را جلب می کرد می خواستید. خوب برای بزرگسال ها هم همین اتفاق می افتد فقط اسباب بازی ها گران تر هستند و زمان خرید بسیاری صرف انتخاب ظاهر آن می شود نه قابلیت سرگرم کردن آن. شادی و احساس خوشبختی و رضایتی که فرد پس از خرید یک محصول احساس می کند زودگذر است. در پی طولانی تر شدن احساس خوشبختی و رضایت، سطح شادی و خوشبختی تنزل می کند زیرا حالا فرد احساس پشیمانی می کند که چرا پول نقد با زحمت به دست آمده را صرف خرید یک نسخه گران تر (بهتر=گرانتر) نکرده است. تبلیغات طوری ذهن مردم را شستشوی مغزی داده است که آن ها دیگر نمی دانند چه چیزی خوشحال شان می کند. ضرب المثل قدیمی که در زندگی بهترین چیزها رایگان هستند احتمالاٌ درست است. دانشمندان تحقیقاتی در زمینه مصرف زدگی و خوشبختی* کرده اند که به این نتیجه رسیده اند که چیزهایی مانند تعاملات اجتماعی منجر به خوشبختی می شود نه چیزی که از طریق تبلیغات منجر به باورمان شده است. شاید به همین دلیل است که ما از اجداد خود زمانی که در سن ما بودند کمتر احساس خوشبختی می کنیم. آن ها در جامعه ای زندگی می کردند که در آن تعامل اجتماعی به مراتب رایج تر بود. جمعیت روستایی تر بود و گردهمایی های اجتماعی مرسوم تر بود. جمع های خودمانی شلوغ تر و حضور دسته جمعی مردم بیشتر بود. افراد به مراتب بیشتر و به کرات همدیگر را ملاقات می کردند. گردهمایی های اجتماعی به سازماندهی احتیاج نداشتند آن ها فقط رخ می دادند و در نتیجه روح جامعه بزرگتر بود. در جامعه مصرف زدگی کمتر بود زیرا درآمد متوسط مردم اجازه آن را نمی داد. متاسفانه این حس و این روح اجتماعی در طول سال ها همراه با احساس خوشبختی تقلیل یافت و به وضعیت امروزی رسید. مردم در خانه هایی زندگی می کنند که حتی همسایگان دیوار به دیوار خود را نمی شناسند. آیا ما خوشبخت تر از کسانی هستیم که در کشور های توسعه یافته تر زندگی می کنند؟ با وجود تمام محصولاتی که زندگی را بسیار ساده تر و راحت تر و لذت بخش تر می کنند و همینطور با توجه به شاخص شادی کره زمین(Happy Planet Index) ** جواب این سئوال منفی است. این شاخص رفاه زندگی انسان ها را با توجه به اثرات زیست محیطی در نظر می گیرد. این شاخص برای به چالش کشیدن شاخص هایی مثل تولید ناخالص داخلی طراحی شده که هدف غائی انسان، شادی و سلامت محیط زیست را، در نظر نگرفته است. شاخص HPI یک کشور تابعی است که میزان رضایت از زندگی، امید به زندگی و اثرات زیست محیطی را برآورد می کند. کشور های توسعه یافته به دلیل اینکه اثرات تخریب زیست محیطی در منطقه شان دارند نمره کمی در این شاخص به خود اختصاص می دهند و همتراز با مناطق جنگ زده ای نظیر عراق قرار می گیرند. من دقت این شاخص را صحیح و صادقانه در نظر دارم زیرا نشان می دهد که میزان خوشبختی مردم مستقیماٌ به اثرات زیست محیطی ارتباط دارد. من مطمئن نیستم که مردم خیلی نگران محیط زیست خود باشند وقتی پای آسایش و راحتی شان در میان باشد. بنابراین به نظر من این شاخص با دقت به جای خوشبختی به سنجش پایداری می پردازد. برای اینکه معیار دقیقی برای سنجش هردو باشد، ارزش ها و آرمان های جهانی باید به طور کامل تغییر یابد. پارادوکس حق انتخاب در نظر من مفهومی جالب است و هیچ وقت تا این اندازه به ما مرتبط نبوده است. من نمی توانم راجع به محصولی خاص در سوپر مارکت فکر کنم که فقط یک برند از آن وجود داشته باشد که البته آن هم به اندازه فروشگاه بستگی دارد. نیمی از کالاهای تولید شده در جهان توسط مردم ۵ کشور مصرف می شود! ما در دنیایی زندگی می کنیم که در آن تلویزیون، بیلبوردها، مجله ها و حتی در مکان های عمومی تیزر های تبلیغاتی فروش تلاش می کنند ما را متقاعد کنند که یک نام تجاری خاصی از سوپ همان چیزی است که ما را از تنهایی خلاص می کند و زندگیمان را شادتر می کند و هر روز با ایده ها و مفاهیمی که ناخود آگاه شروع به پذیرش آنها می کنیم بمباران می شویم. تبلیغات به بیننده این ایده را می فروشد که خرید و مصرف بیشتر از یک محصول خاص به خشنودی و رضایت وی منجر خواهد شد. در واقع تمام این آگهی ها بهره برداری از اشتهای سیری ناپذیر افراد برای بدست آوردن اعتبار، قدرت، خوشبختی و منزلت است که بسیار اغوا کننده است. امروزه مصرف زدگی به یک سرگرمی، ایدئولوژی و حتی یک منبع اعتیاد تبدیل شده است. بسیاری از اقتصاد دانان و فیلسوفان به مصرف زدگی به دید یک ایده منحصر به فرد که با موفقیت سراسر دنیا را گرفته نگاه می کنند و مردم از همه مناطق جهان، ادیان و با هر سنی که باشند بر این نظرند که “بیشتر همیشه بهتر است”. در طول این سال ها ما نسبتاٌ غنی تر شده ایم، کسب و کار گسترش یافته و جهان کوچکتر شده و ما انسان ها خودمان را مشروط به کار بیشتر و درآمد بیشتر برای زندگی مرفه تر می کنیم. اما آیا این ما را خوشبخت ترو سعادتمندتر می کند؟ متناسب با درآمد ما، نرخ طلاق، خودکشی، خشونت و افسردگی هم رو به افزایش بوده است که شما را وادار به اندیشیدن می کند که آیا واقعاٌ خوشبختی با پول خریدنی است؟ سرطان مصرف زدگی طبق مطالعه ای که اخیراٌ برای چگونگی واکنش مردم به مصرف زدگی انجام شده، افرادی که بیشتر در معرض تصاویر کالاهای لوکس و عبارات تقویت کننده ارزش های مصرف گرایانه بوده اند، نسبت به کسانی که به دور از این مسائل بوده اند، از افسردگی و اضطراب بیشتری رنج می برند. اقتصاد دانان علاقه دارند این موضوع را که در آن مردم در حال پیشرفت مادی ولی پسرفت اجتماعی و عاطفی هستند را تناقض مدرن(Modern Paradox) نام نهند. این دلیل روشنی است که چرا کسانی که دور از هیاهوی دنیای مدرن زندگی می کنند، خود را خوشبخت تر احساس می کنند؟ چه چیزی باعث می شود که ما در مقابل ایده خرید چیزهای بیشتر تا این حد آسیب پذیر باشیم؟ بر اساس نظر روانشناسان، میل به خریدهای بیشتر، در طبیعت ما نهفته است. مطالعات نشان می دهد که سطح هورمونهای مردانه در مردان جوان هنگام راندن یک ماشین اسپورت نسبت به یک ماشین معمولی بالاتر است، این را اثر طاووسی(Peacock Effect) می نامند. همانند طاووس که با به رخ کشیدن دارائی های خود و جذاب به نظر رسیدن برای جفت، در مقابل رقبا ژست می گیرد، انسان ها نیز برای جذاب تر و مطلوب تر به نظر رسیدن، رفاه و قدرت خرید خود را به رخ می کشند. در جهان امروز مردم بر این باورند که در اختیار داشتن رفاه و کالاهای بیشتر، آنها را مطلوب تر خواهد ساخت. چنین مطالعاتی ممکن است به درک ما برای ضعف خود در مصرف زدگی کمک کند اما ما به دنبال دلایل ژنتیکی یا روانشناختی برای توجیه کردن بهانه ای در راستای رفتار مصرف گرایانه خود هستیم. زمان آن رسیده که درک کنیم چه خساراتی به سلامت روانی خود و محیط زیست وارد می کنیم و از خودمان بپرسیم آیا چیزی که داریم کافی نیست؟ خوشبتی مانند پروانه ای است که هرچه بیشتر او را دنبال کنید، بیشتر دور خواهد شد، ولی اگر توجه تان را به چیز دیگری جلب کنید به نرمی روی شانه هایتان خواهد نشست. ————————————————————– پی نوشت: *Consumerism & Happiness **شاخص شادی کره زمین (Happy Planet Index) : شاخص HPI معیار جهانی اندازه گیری رفاه و سازگاری زندگی با محیط زیست می باشد. این شاخص کشورها را بر اساس فراهم کردن زندگی شادتر، طولانی تر و سازگارتر با محیط زیست برای مردمانش رتبه بندی می کند. شاخص HPI ، سطح رفاه زندگی در زمان حال و آینده را در راس اندازه گیری قرار داده و چارچوبی در زمینه محدودیت های واقعی محیط زیست به هر کشور ارائه می کند . همچنین بیان می کند با وجود مغایرت موجود بین چالش های کشورهای غنی و محروم، هدف هردو فراهم کردن زندگی سالم و شاد است. این شاخص توسط Nic Marks بنیانگذار موسسه مرکزی رفاه ایجاد و اولین بار در سال ۲۰۰۶ منتشرگردید. برگرفته از: http://louiskennedy.wordpress.com/2011/03/26/consumerism-and-happiness/ http://coffeetablescience.com/2013/04/06/the-science-of-consumerism